جاودانياد دكتر محمّد
معين، بر مجلّداتِ چهارگانهیِ «برهانِ قاطع» جلدِ پنجمی گشوده بود، با
عنوانِ «تعليقات»؛ كه در آن «اصلاح برخی مواد متن برهان، تصحيح مطالب
حواشی چهار مجلد، بحث در بارهی لغات» و بهطور ِكلّی، يافتههایِ
تازهیِ وی آورده شده است. همچنين، در پايانِ اين جلد، فصلی تازه
افزوده بود، تحتِ عنوانِ «ذيل»، كه در آن فقراتی از يادداشتها و
نظراتِ ادبا و پژوهندگان، با ذكرِ نام، درج میشد. متأسّفانه، با
درگذشتِ دكتر معين، «ذيل» [و تعليقات نيز] بسته ماند؛ و راهی كه وی
گشوده بود، مسدود گشت؛ در حالی كه دكتر معين به «فرهنگِ بسته» باور
نداشت. انبانِ افسوسخواریمان پر شده، و گرنه بايد گفت: دريغا و
افسوسا! اين اشاره را از آن روی ضروری دانستم كه ممكن است جنابِ
دكتر علی اشرف صادقی، از نظرِ خويش بازگشته و آن را در مقالهای يا
حاشيهیِ كتابی اصلاح نموده باشند؛ امّا به علّت مسدود ماندنِ «ذيل»
برهانِ قاطع، يادداشتِ ايشان همچنان در چاپهایِ پی در پیِ برهان -كه
به طريقهیِ افست انجام میگيرد- به جا مانده و تكرار میشود. نگارنده،
اين نظر را توسّطِ ايشان اصلاحشده میدانم، مگر اين كه خود نظرِ ديگری
داشته باشند. □ در بخشِ «ذيل» برهان [ج 5، ص
275] در بارهیِ «رُستن» آمده است:
«رستن به معنی روييدن گاه در شعر به فتح اول آمده:
بشاخ مُرد مانم نغز رسته
قضای آسمان او را شكسته
(ويس و رامين چاپ محجوب ص 85)»
علی اشرف صادقی
دكتر معين افزوده است: «ولی اين تلفظ اصيل نيست و از مجوزات شعری است.»
□ آقایِ دكتر صادقی، شعر را در موضعِ «رُسته» نادرست خواندهاند و
متأسّفانه دكتر معين نيز بر اين برداشتِ نادرست صحّه نهاده! (دكتر
محجوب «رسته» را به ضمِّ اوّل مشكول نموده: رُسته. ضمناً، اگر چه به
اين بحث مربوط نمیشود: در چاپِ بنيادِ فرهنگ، و چاپِ مجدّدِ آقایِ
محمّد روشن، «مرد» با واو آمده: مورد؛ و اين درستتر است.) و امّا
توضيحِ مطلب: پيش از هر چيز، -اگر چه اين تذكّر، فقرهیِ موردِ بحث
را در بر نمیگيرد- يادآوریِ اين نكته ضروری است كه در مطالعهیِ
اشعارِ كهن (همانگونه كه به وجهی ديگر، در متونِ منثور نيز) بايد
زمانِ اثر و موازينِ زبانیِ تاريخیِ مربوط به آن را پيشِ چشم داشته
باشيم، و نگر و انگارههایِ بعدی و يا امروزين را در داوریِ خود دخالت
ندهيم. فیالمثل، اگر شمسِ قيس «اختلافِ مَجری» را از آن قبيحتر
میشمرَد كه در زمرهیِ عيوبِ قوافی درخور ِ نامی باشد
[رك: المعجم، ص 283 و 285]، نبايد با اين ملاك در شعرِ
پيشينيانِ او، در پیِ غلطِ قافيه بگرديم؛ و مثلاً قافيهیِ اين بيتِ
فردوسی را غلطِ محض و مسلّم به شمار آوريم:
دبيرِ خردمند بنوشت خوب
پديد آوريد اندر آن زشت و خوب
1. ويس و رامين، اثری است از
ميانهیِ سدهیِ پنجم، و در اشعارِ سدههایِ 4 و 5، موازينِ قافيه
-همچنان كه چند و چونِ ديگر اجزایِ شعر- با آنچه كه در نيمهیِ نخستِ
سدهیِ هفتم، توسّطِ اديب و ناقدِ بزرگ: شمسِ قيسِ رازی، در كتابِ
بسيار ارزشمند و بینظيرِ او: المعجم فی معايير اشعار العجم، بيان شده،
برابریِ كامل نداشته است. مواردی هست كه وی آن را در شمارِ عيوبِ واضح
و فاضحِ قافيه -و يا وزن- میآورد، امّا در اشعارِ برترين اساتيدِ
متقدّم، نمونهها دارد! 2. به فرض كه همان موازينِ مطروحهیِ شمسِ
قيس را حرفِ آخر بدانيم، چرا بايد وارونه عمل كنيم و به جایِ گفتنِ اين
كه «در اين بيتِ فخرالدّين اسعد، ايرادِ قافيه وجود دارد.» (اگر چه،
بنده به «غلطِ قافيه» در شعرِ همانندانِ فخرالدّين اسعد، اصلاً و ابداً
باور ندارم)، دست به تغييرِ تلفّظِ واژهای بزنيم؛ و اين تغيير چنان
باشد كه در هيچ منبع و مأخذی نتوانيم برایِ آن سندی بيابيم و دليلی
اقامه كنيم؟! 3. اين وجه در المعجم جايز دانسته شده: «... در قوافی
مطلق، اختلاف حركت ماقبل قيد متحمّل است به نزديك بيشتر شعراء، چنانك
خسروی گفته است:
من بنگردم ز مهر چون تو بگشتی
زشتی باشد ز هر كه باشد زشتی و دقيقی گفته است:
برافكند ای صنم ابر بهشتی
زمين را خلعت ارديبهشتی
زمين بر سان خونآلود ديبا
هوا بر سان نيلآلود مشتی
به طعم نوش گشته چشمهی آب
به رنگ ديدهی آهوی دشتی
» [ص 270 – 269] در قوافیِ بيتِ فخرالدّين
اسعد، «هاء»، «حرفِ وصل» است (حرفِ وصل آن است كه رَوی به وی پيوندد /
المعجم، 263)؛ «تاء»، «حرفِ رَوی» است؛ «سين»،
«حرفِ قيد».
[رك: همان، ص 204 و 256] پس اختلافِ حركتِ
rosta و
šekasta نه تنها عيب نيست (و شمسِ قيس ذكرِ
احتراز نيز ننموده)، بلكه اگر هم كاملاً برابرِ موازينِ ادوارِ بعد
نباشد، عيبی چندان بزرگ محسوب نمیشود كه بتوان نسبتِ ارتكابِ آن به
فخرالدّين اسعد را غيرِ قابلِ باور دانست، و برایِ توجيهِ آن، به
تلفّظی غريب و بیسابقه برایِ «رُسته» قائل شد! □ قافيهیِ مطلق
آن است كه در آن پس از حرفِ رَوی، حرف يا حروفی آمده و بدان پيوسته
باشد؛ مانند «هاء» در «رُسته» و «شكسته»، و «ميم» در «رَستم» و «بستم».
(شمسِ قيس، انواعِ قوافیِ مطلق را برشمرده و تشريح كرده است.
رك: المعجم، ص 277 و بعد.) اگر بخواهيم فارغ
از اصطلاحاتِ گيجكنندهیِ فنّیِ شمسِ قيس به اين فقره بنگريم، بايد
بگوييم كه: وقتی بعد از حرفِ اصلیِ قافيه -كه بارِ آهنگ و موسيقی را به
دوش دارد-، افزودهای وجود داشته باشد، اين پارهیِ افزوده كه در
همهیِ قوافی -و در مثنوی، در دو قافيهیِ هر بيت- يكسان است و تكرار
میشود، آهنگ و موسيقیِ قافيه را شدّت میبخشد (نظيرِ آنچه كه «رديف»،
به گونهای ديگر، بر موسيقیِ شعر میافزايد)؛ و هم از اين روست كه اگر
در چنين قافيههايی، مختصر ناهمگونیيی وجود داشته باشد، پوشيده
میمانَد. برایِ نمايشِ تأثيرِ شگفتآورِ«حرفِ وصل»، قصيدهیِ زير،
از منوچهری، موردِ بسيار روشنی است:
نوروز در آمد ای منوچهری
با لالهیِ سرخ و با گلِ خمری
مرغانِ زبانگرفته را يكسر
بگشاد زبانِ سوری و عبری
[المعجم، ص 257] (1) - كه اگر حرفِ وصلِ «ياء» در كار نمیبود،
گوشِ هيچ فارسیزبانِ شعر اَمختهای «چِهر» و «خَمر» و «عِبر» را
همقافيه نمیشمرد! البتّه، موردِ قوافیِ اين قصيده با مورد ِ
قافيهیِ بيتِ ويس و رامين تفاوت دارد. در آن بيت، حركتِ ماقبلِ «قيد»
مختلف شده، و در اين قصيده خودِ «حرفِ قيد» مختلف گشته است. شمسِ
قيس در اين باره مینويسد: «و التزام حرف قيد به جنس خويش در كل
قصيده... واجب باشد و هم بدين سبب آن را (حرف) قيد خواندهاند كه از
موضع خويش نقل نكند و به حرفی ديگر متبدّل نشود الّا به عذر تنگی
قوافی؛ چنانك منوچهری گفته است: شعر... (دو بيتِ بالا). و ميان هاء و
ميم و باء [در قيد] جمع كرده است ضرورت را، و چون شاعر به تبديل حرف
قيد محتاج شود بايد كی قرب مخارج حروف رعايت كند تا قبح آن كمتر نمايد؛
چنانك فردوسی گفته است: شعر
چه گفت آن خداوند تنزيل [و] وحی
خداوند امر و خداوند نهی (كی) قربِ مخرجِ حاء و هاء نگاه داشته تا
عيبِ تبديلِ [حرفِ] قيد [را] پوشيده گردانيده است. و شايد [بود] كی اين
حرف را قيد از بهر آن خواندهاند كی سكون آن لازم است همچون حرف ردف.»
[همان، ص 8 – 257]
در اين باره، نكتهای چند به نظرِ
نگارنده میرسد: 1. اين كه شمسِ قيس از «عذرِ تنگیِ قوافی» میگويد،
درست نمینمايد. اگر خواننده به همين دو بيت بسنده كند، سخنِ مؤلّف
پذيرفتنی است، ليكن اين قصيدهیِ منوچهری -كه به طورِ كامل در ديوانِ
وی آمده- چهل و هفت بيت دارد، و منوچهری تنها «ميانِ هاء و ميم و باء»
جمع نكرده بلكه در قوافیِ اين قصيده، بسياری ديگر از حروف نيز در موضعِ
«حرفِ قيد» نشسته است: ماوراء النّهری، قمری، بصری، كدری، بی صبری، بی
حبری، شهری،...! 2. رعايتِ قربِ مخارجِ حروف را موجبِ كمتر شدنِ
قبحِ اشعاری با اينگونه قوافی شمرده؛ و اين بدان معناست كه وی شعرِ
منوچهری را قبيح میشمرده، در حالی كه به نظرِ نگارنده ابداً چنين
نيست، بلكه اين قصيده، همچون همهیِ اشعارِ استاد منوچهری، شعری است
بغايت زيبا و خوشآهنگ و دلنشين. با همهیِ ادب و دانشِ فراخ و تيز
نگریِ ستودنی، كجطبع آدمی بوده است اين شمسِ قيس. و علّتِ آن، به
گمانِ بنده، اين است كه خودِ وی بهطبع شاعر نبوده است. 3. اتفاقاً
بنده بيتِ فردوسی را كه شمسِ قيس كمعيبتر از شعرِ منوچهری شمرده، در
قافيه معيوب میبينم (در حالی كه در قوافیِ قصيدهیِ منوچهری، كمترين
عيبی سراغ نمیتوانم كرد!). شمسِ قيس، متوجّهِ اين نكتهیِ بسيار
باريك نبوده كه قافيهیِ بيتِ فردوسی «مطلق» نيست. بیترديد، وجودِ
«ياء» وی را به غلط افكنده! اگر بيت به گونهیِ زير میبود -مثلاً -،
در اين بحث جایِ طرح داشت: (به وزنِ متقارب مثمّن سالم)
چه گفت آن خداوندِ تنزيل و وحیام
خداوندِ امر و خداوندِ نهیام 4. بدين ترتيب، بايد قافيهیِ بيتِ
فردوسی را غلط شمرد؛ و بديهی است كه بيتی با قافيهیِ غلط، نمیتواند
سرودهیِ فردوسی باشد؛ به هيچ وجه! (2) دكتر محمود شفيعی در كتابِ «شاهنامه و
دستور»
[ص 6 – 485] اين بيت و بيتی ديگر را، به شاهدِ
عيبی از قافيه، موسوم به «سناد» ذكر نموده. (و «سناد»، آن گونه كه شمسِ
قيس تعريف نموده [المعجم، ص 284] چيزِ ديگری
است.) بيتِ ديگر اين است:
ببالا ستاره بسايد همی
تنش را زمين برنتابد همی
[بروخيم، 2 / 494] در اين بيت، قوافی «بسابد
- نتابد»، يا محتمل تر: «بساود / پساود – نتاود» بوده؛ بدونِ هيچ
ترديدی. (تصوّر نمیكنم كه وجوهِ مزبور نياز به توضيح داشته باشد؛ با
اين همه، محضِ احتياط: سابيدن و ساويدن، صورتهای ديگری از فعلِ ساييدن
است كه تا به امروز نيز در برخی گونههایِ زبانی [گويشها] كاربرد
دارد. پساويدن، به معنایِ «دست كشيدن و لمس كردن» است. تاويدن نيز
صورتی است از تابيدن؛ كه باز هم تا به امروز در برخی گونهها باقی
مانده.) اين يكی از تأسّفبارترين مسائل در سنجش و پژوهشِ متونِ كهن
است، كه گاه اغلاط و تصرّفاتِ كاتبان و -اغلب- فضلا را، به پای ِ
شاعران و نويسندگان مینويسيم! 5. عبارتِ پايانیِ شمسِ قيس میرساند
كه گويی خودِ او در برداشتاش از اين نكتهیِ فنّی و داوریاش در
بارهیِ شعرِ منوچهری، دچارِ ترديد شده بوده است: «و شايد [بود] كی اين
حرف را قيد از بهر آن خواندهاند كی سكون آن لازم است...» 6. با اين
كه -همانطوركه گفته شد- قوافیِ قصيدهیِ منوچهری هيچ ايرادی ندارد و
در اوجِ كمال و زيبايیِ موسيقايی نيز هست، به نظر میرسد كه وی در
اينگونه قافيهبندی، از قافيهیِ شعر عربی متأثّر بوده است. البتّه،
نگارنده از زبان و شعرِ عربی هيچ نمیدانم؛ پس به همين اشارهیِ ابتر
بسنده میكنم. □□ برایِ پايان بخشيدن به اين يادداشت، به
يادآوریِ اين نكته میپردازم كه: در اشعارِ كهن، مواردی از گونهیِ
بيتِ فخرالدّين اسعد، اندك نيست. و از آن جمله، قصيدهای است از ناصرِ
خسرو، كه در آن هر سه مصوّتِ فتحه و ضمّه و كسره، در موضعِ حركتِ پيش
از حرفِ قيد ديده میشود. قصيده در ديوانِ ناصر، چاپِ مينوی / محقّق،
به شمارهیِ 214 آمده و مطلعِ آن چنين است:
بدخو جهان ترا ندهد دسته
تا تو ز دستِ او نشوی رسته
<>آدينه، هفتمِ تير ماه ِ
81 مهدی سهرابی
مشخّصاتِ منابع و مراجع:
برهان قاطع. محمّد حسين بن خلف تبريزی. به اهتمام دكتر محمّد معين.
انتشارات اميركبير. پنجم، 1376.
ديوانِ منوچهریِ دامغانی. تصحيح محمّد دبيرسياقی. انتشارات زوار.
چهارم، 1356 (2536 شاهنشاهی).
ديوان ناصر خسرو. به تصحيح مجتبی مينوی – مهدی محقق. دانشگاه تهران.
چهارم، 1370.
شاهنامه. ژول مول. (افست) انتشارات اميركبير (7 جلد + 1 جلد مقدمه).
سوّم، 1363.
شاهنامه و دستور (دستور زبان فارسی بر پايهی شاهنامهی فردوسی...).
فراهمآورنده و محقّق: دکتر محمود شفيعی. انتشارات دانشگاه تهران.
دوّم، 1377.
المعجم فی معايير اشعار العجم. شمسالدّين محمّد بن قيسالرّازی. به
تصحيح محمّد بن عبدالوهّاب قزوينی. تصححيحِ مجدّد مدرّس رضوی.
کتابفروشی زوّار. سوّم، 1360.
ويس و رامين. فخر الدين اسعد گرگانی. با مقدمهیِ مبسوط و حواشی و
تعليقات و فرهنگ واژهها و فهرستهای سهگانه. به اهتمام محمّد جعفر
محجوب. بنگاه نشر انديشه و کتابخانهی ابن سينا، اوّل (؟)، 1337.
[نسخهیِ نگارنده زيراکسی است. دوستِ عزيزم م. ر.
عطّاری زحمتِ تهيّه آن را کشيده.]
ويس و رامين. فخر الدين اسعد گرگانی. تصحيح ماگالی تودوا – الکساندر
گواخاريا. انتشارات بنياد فرهنگ ايران. اول (؟)، 1349.
[نسخهیِ نگارنده زيراکسی است. دوستِ عزيزم م. ر.
عطّاری زحمتِ تهيّه آن را کشيده.]
ويس و رامين. فخر الدين اسعد گرگانی. با مقدمه و تصحيح و تحشيهیِ
محمّد روشن. صدای معاصر. اول، 1377.
|